-
همعقلی،مشورت
یکشنبه 4 تیر 1402 10:12
اگر استخدام نشم و بیرونم کنند چه کنم؟ راههای پیش رو... ۱. ۲. ۳. خودم رو برای شرایط سخت آماده می کنم.چه راههایی پیش رو دارم؟
-
دلم مضطربه....
شنبه 3 تیر 1402 11:41
طرح بیمه شدن و ....هزار ترس و اضطراب... خاطره خوشی ندارم از محل کار قبلیم.. قلب:نگرانم...میترسم...چه خواهد شد... عقل:تو تمام تلاشت رو برای شغلت به کار گرفتی...جسمی و اخلاقی.... باقیش رو بسپار به خدا و رئیست...
-
استاد زبان
شنبه 3 تیر 1402 01:12
بعضی از استادها کلاسشون طوریه که اگه سر کلاسشون نباشی چیزی رو از دست نمیدی ولی بعضی ها برعکس.. کلاس استاد رکابی جزو همون کلاس ها بود...به شدت پر بار... خدا حفظشون کنه...
-
با خودم رو راست باشم...
شنبه 3 تیر 1402 00:37
امروز بعد از مدتها یک فیلم خوب دیدم اونم انیمیشن. بعدشم که تا عصر تمیزکاری خونه و... دوست نداشتم شب خونه باشم که دوباره دوماد رو ببینم. خسته شدم. هم خسته م که درگیر کارهای خونه م، هم غبطه میخورم که خواهرم ازدواج کرد، هم ازش ناراحتم چون خیلی خیلی عوض شد،هم حسرت سفر و زندگی شاد داره اذیتم میکنه.... بیشتر از فکر میل به...
-
بهار هم رفت
پنجشنبه 1 تیر 1402 01:17
خداحافظ بهار عزیز... همه روزها و ماههات رو دوست دارم. به امید دیدار بهار نازنین....
-
فقط با یکی دو جلسه صحبت حس درونم رو متوجه شد..کی؟دکتر
پنجشنبه 1 تیر 1402 01:16
دکتر:خواهر غمخوارت حالش چطوره؟ این طرف:اتفاقا اومده بیرون نشسته... پ.ن:دوره کرونا بابا مبتلا شده بود و برده بودمش پیش این دکتر...هفته دو بار سرم تراپی میشد... و این دکتر فهمیده بود، غمخوارم ولی خودم اصلا بهش فکر نکرده بودم. و البته که بزرگترهام هم هرگز بهش فکر نخواهند کرد...چون ضد دخترند... طفلک خودم ....طفلک تنهای...
-
روزگار چرخان...
دوشنبه 29 خرداد 1402 11:03
تقریبا ۲۰ روز میشه که حسابم بسته شده و هیچ پولی از خودم ندارم... کی مشکلم حل میشه نمیدونم...
-
روحت شاد بانو پروین اعتصامی
جمعه 26 خرداد 1402 22:07
دیروز رفتم مقبره پروین اعتصامی... اولین سوالی که به ذهنم رسید این بود که اگر ایشون الان مرحوم میشدند در آرامگاه الانشون، دفن میشدند؟؟؟ فکر می کنم خیر.. الان زن شاعر چه جایگاهی داره؟هیچی...
-
متنفرم ازین وضع
پنجشنبه 25 خرداد 1402 23:41
من نمیخوام نوکر باشم... نوکر خانواده و عروس ها و داماد. خاک برسرت با این جو زدگی ت.
-
چالش عمیق با خودم
پنجشنبه 25 خرداد 1402 14:14
یه چیزی که از خودم خیلی ناراحتم اینه که دلم طبیعت گردی میخواد ولی جراتش رو ندارم تنهایی برم به سفرهای کوتاه یا حتی شهرهای دیگه... جوانیم داره تموم میشه ولی هیچوقت سفر طبیعت نرفتم. اینم بخاطر الگوبرداری اشتباه از والدینم هست. پدرم هرگز هرگز هرگز ما رو طبیعت نبرد هرگز...
-
پیکرتراشی...
پنجشنبه 25 خرداد 1402 13:34
این همه عمل پیکرتراشی برای چی آخه اونم با شرایطی که آدم به عقل طرف شک می کنه.طرف اصلا دکتر رو نمی بینه و فقط از طریق اینستاگرام، با منشی و..در ارتباطه. هیچ هزینه مصوبی برای این جراحی ها وجود نداره..دکتر و تیمش هر چی که دلشون خواست تو چندین مرحله از بیمار می گیرند... و.... اکثر بیماران هم پشیمون میشن از شرایط ایجاد...
-
روزهای بلند ...خوشبحال اونایی که میدونن برای چی به دنیا اومدن؟
چهارشنبه 24 خرداد 1402 00:51
امروز کارم خیلی سبک بود و زود تموم شد. یه کم درس خوندم یه کم مقاله خوندم(سر ترجمه ش جانم در شد) ولی زمان نمیگذشت... و من کلافه بودم... واقعا روزها بلند شده... زود زود بچسبم به کارهای عقب مونده م... اصلا چیا بود کارهای عقب مونده م....
-
بارون چه حالی به شهر گرممون داد...
جمعه 19 خرداد 1402 01:13
امروز خدا بهم دوباره فهموند که هیچوقت تنهامون نمیزاره حتی توی گرمای شدید و حتی بادش داغ هست... عجب بارون فرستاد.. دستت طلا...خدای من..
-
سپاس از باران
چهارشنبه 17 خرداد 1402 21:30
بانو باران ... وای... چقدر دلپذیر بود... خوشبحالتون با اون درختای قشنگ... پر برکت باد... وای...دلم خواست کاش همونجا بودم...
-
منم مطمئنم...
سهشنبه 16 خرداد 1402 00:26
برادر سومی قبلا می گفت.الان خواهر هم میگه: در و دیوار خونه ما، طلسم شده یه چیزی داره که اذیتمون می کنه...یه روح، یه انرژی بسیار منفی... کاش خونه رو بفروشیم بریم یه جای دیگه...
-
تغییر اجتناب ناپذیر ...جای گله گذاری نیست...
سهشنبه 16 خرداد 1402 00:21
خواهر دیگه خواهر قبلی نیست. حتی طرز نگاهش... امیدوارم هر چی زودتر خودشو پیدا کنه..
-
سوپروایزر شدی ولمون کردی نه؟
سهشنبه 16 خرداد 1402 00:19
وقتی یه استاد سوپروایزر میشه فاتحه آموزشش خونده ست.اینقدر که درگیر میشه. کلاسمون رو با استادی گذاشتن که سابقه تدریسش فقط کمتر از یک ساله. نمیدونم تعهد و وجدان کجاست.؟ چقدر این دو قلم کم شده....
-
من و تعطیلات.
سهشنبه 16 خرداد 1402 00:16
دیروز مهمون داشتیم و شب هم کمی درس خوندم. امروز از ظهر رفتیم خونه داداش کوچیکه. معمولا خوش میگذره و این بار نیز... گاهی فکر می کنم تنها کسی که فقط و فقط کمی میتونم بهش مطمئن باشم ایشونه. همین که خودش و زنش سمی نیستند بسه... خدایا سپاس... بارونت رو بفرست...اینور حتی باد هم داغه.
-
امروز..یک دقیقه مانده به فردا
چهارشنبه 10 خرداد 1402 00:02
صبح بعد از کار، متن تقاصامو داخل ایمیل آماده کردم.حوالی ظهر یکی بهم زنگ زد و گفت یه نفر تو عروسی خواهرت ازت خوشش امده و....همسر سابقش فوت شده و...نظرت چیه؟ لحظه ای حس کردم چقدر بدبختم که یه مرد متاهل بخواد خواستگارم باشه... و لحظه ای حس کردم چقدر تنهام....و تنهاتر شدم .... خواهر نیست اگر هم باشه بازم نیست...کلا رفت پی...
-
خدایا...میدونم صدامو میشنوی...
سهشنبه 9 خرداد 1402 16:02
گفتم می ترسم ازینکه آراسته بشم و برم عروسی خواهرم... خواستگار اومده ولی به درد من نمیخوره. شیطونه میگه واسه فرار از خونه قبولش کنم... عقلم میگه واسه فرار از خونه سعی کن برگردی تهران. بعدش برای مهاجرت برنامه ریزی کن...
-
عنکبوت مقدس...یادآوری معجزه زندگی من...
دوشنبه 8 خرداد 1402 22:34
یکی از معجزات زندگی من رفتن به دانشگاه و آشنایی با مشاوره دانشگاه بود... اگر و اگر من تحت مشاوره قرار نمی گرفتم و حامیانی در مسیر زندگی نداشتم قطعا و قطعا چیزی شبیه عنکبوت مقدس میشدم...با این شرایط سخت خونه... خداوند حواسش بهم بود حتی در کنار خطر. و من به مهربان بودن خداوند یقین دارم.
-
ناهیان منکر فعال جامعه!!!!!..خداقوت...
دوشنبه 8 خرداد 1402 20:50
اون شب راننده اسنپ از یه ماشینی که یه بانوی بی حجاب رو سوار کرده بود،عکس گرفت و برای حاجی شون فرستاد. خداقوت بهشون. ولی کاش از بدبختی و گرسنگی مردم هم عکس میگرفت میفرستاد...
-
واقعا حیا کجا رفته؟
شنبه 6 خرداد 1402 00:18
یعنی ..... اینقدر مهمه؟ واسه یه پیرزن بدبخت یائسه؟ یعنی تو اینقدر خاک بر سری که بابت این موضوع دو ماهه خونه رو کردی جهنم؟ اگه نتونم خودمو از خونه بکشم بیرون ، قطعا برای خودکشی،برنامه ریزی خواهم کرد.... خونه نیست جهنمه روی زمینه که شیاطین به شکل های مختلف ظاهر شدند..... کثافت خونه ست...
-
بانو رضوان....
جمعه 5 خرداد 1402 12:29
بانو.... ممنونم بابت محبتهاتون.... خدا براتون جبران کنه...برای خودتون و عزیزانتون... ماه بانو...سایه تون مستدام...
-
زمان کیمیاست...
جمعه 5 خرداد 1402 01:23
زمان کیمیاست... الان راحتتر دور شدن خواهرم رو تحمل می کنم. باور اینکه اون رفت پی زندگیش بهم کمک می کنه دیگه گیرش نمونم و با سرعت و تمرکز بیشتری پیش برم. هفته ای که گذشت بسیار خستگی آور ولی نهایتا خوب تموم شد. تقریبا این ترم اصلا زبان نخوندم فقط رفتم کلاس و برگشتم. ولی امتحانش رو خوب دادم...آفرین به خودم با وجود این...
-
جواب خصوصی
جمعه 5 خرداد 1402 01:19
بانو باران... خیلی ممنونم از محبت صادقانه تون... خدا بهترین خیرها رو بهتون عطا کنه....
-
من...و دوست
چهارشنبه 3 خرداد 1402 02:15
حالم بده... رویاهام چی بود؟ دنیای آرامش من کجاست؟ دوست عزیزتر از خودم....وقتی نمیتونی برام وقت بگذاری، بی خیال شو...
-
کانون خطرناک خانواده
چهارشنبه 3 خرداد 1402 02:13
امشب یه جهنم دیگه.... تمام راهها بسته شد... پلیس آخرین اقدام.... منتظرم برسم به لحظه تماس با ۱۱۰...
-
شادی و غیر شادی براشون فرقی نمی کنه
چهارشنبه 3 خرداد 1402 02:11
حال و هوای خونه چطور بود؟ عین قبل....انگار نه انگار...
-
امان از کسی که هر چی خودش دلش می بینه و هر چی خودش دوست داشته باشه میشنوه و بسسسسس....
چهارشنبه 3 خرداد 1402 02:10
اون طرف:من نمیخوام این آدما رو دعوت کنیم چون شرخواه ما هستند... این طرف:تو یتیم نشدی که برای مهمونات خودت تصمیم بگیری... آن طرف :در ذهنم یاد زمانی میافتم که شهریه دانشگاهش رو بهش ندادن..اون زمان چطور حرف از یتیمی و....نبود.... تا اینکه در مراسم همون آدما با برنامه قبلی سعی در آبرو بری خانواده، داشتند ولی شرشون به...