یاس صبور

حرفهای دل

یاس صبور

حرفهای دل

به این زودی یک سال شد

سالگرد ازدواج یکدونه خواهرم...

سالی که بسیار سخت بر من گذشت و هرگز دلم نمیخواد تکرار شه.

ماجرای عدم احترام به شان خانواده توسط خانواده همسرش موقع عروسی....

هنوز طلاهاش رو براش نخریدند...

و از همه مهمتر عدم قاطعیت خانوداه خودم...

دلتنگی ها و نگاههای خاص اطرافیان به مجرد ماندن من از طرف دیگه ....

خدا رو شکر تموم شد و من مانده ام و پیله امن خودم....و مسیر روشن آینده....

دلم گرم شد به سرما...

اوایل زمستون هوای سمت ما بهار بود و من نگران که نکنه زود بیاد...تابستونمون سوزان و کم آبتر بشه

ولی آخرش زمستون قشنگ خودش رو نشون داد و ما خوشحال..

اصلا فکرشم نمی کردیم...

دلم میخواد این موضوع رو به فال نیک تعبیر کنم که 

واقعا و هرگز از خدا نمیشه ناامید شد.

شاید خدا هم هنوز از «من»ناامید نشده باشه....که دوباره شروع کنم


بعد مدتها روحم تازه شد

دیشب با داداش سومی رفتیم هواخوری..چه هوای خوبی...

شکوفه های ریز درختا در اومدن ....

و منتظر باران دیگر...


چهارشنبه سوری یادآور غمه برای بعضی ها....

مخاطب خاص...

آسمونی شدن دخترت مبارک...

با دستای کوچکش اون دنیا هواتونو داره حتما...

از ماست که بر ماست

زن داداش دومی ازونهایی هست که با پنبه سر می بُره.

من همون اول قبل عروسی شون فهمیدم ولی با سکوت از خودم مراقبت کردم...

الان دیگرانی متوجه این موضوع شده اند که از ترس واکنش هاشون،مجبور به سکوت شده بودم.

تحقیر کردن به علت پولدار بودن خودش و نبودن ما.

واقعا میگن اصالت از ثروت جداست راسته.

در مقیاس بعضی ها،اگه پول داشته باشی بسیار قابل احترامی.

ولی خب مخرج مشترک سه تا خانواده رو می گیرم میفهمم اشکال اصلی از خود خود ماست.وقتی من یاد نگرفتم به خودم احترام بگذارم،قطعا دیگران هم احترام نخواهند گذاشت....



جمله طلایی:به تو چه..