امشب ناگهان ذهنم رفت سمت یادآوری خاطرات تحصیلم در واقع دوران تحصیل و مشکلات خاصم...وقتی یادم میاد هنوزم گریه می کنم بابت دردهای اون روزها سختیهای وحشتناک و البته کمک ها و حمایتهای واحد مشاوره دانشگاهم...و به خودم میگم من چطور زنده موندم تا الان....چطور دوام آوردم....یعنی واقعا قهرمان زندگی ام هستم با اون سختیهایی که بهم گذشت....خدا رو شکر که گذشت....
و اقعا آیا تحمل سختی ها از سختی پیشرفت ،سختتره؟
چطور ممکنه جان داشته باشی که تحمل کنی ولی برای پیشرفتت نتونی تلاش کنی؟بله تفاوت این دو سر تغییر هست و تجربه جدید به دست آوردن.
پیشرفت یه جور تجربه جدید به دست آوردن هست.
فکر می کنم واقعا لازمه گاهی به عقب برگردیم و یادمون بیاد چی بودیم و الان چه وضعی داریم تا باور کنیم واقعا عرضه داشتیم که تا اینجا رسوندیم خودمونو.پس عرضه خواهیم داشت از اینجا خودمونو نجات بدیم بریم جلوتر...