-
آخرین دقایق شب های قدر رمضان ۱۴۰۲
جمعه 25 فروردین 1402 04:49
آخرین شب فرصت، برای تقلب و التماس و اصرار....تمام شد... بعد ازین منتظر تحقق سرنوشت می مونم... همیشه در شب قدر استرس شدیدی میگرفتم... خدا رو شکر... مبارک همه باشه برکت این لحظات...
-
جایی برای ناشکری نیست...
سهشنبه 22 فروردین 1402 05:02
هفته پیش با یه بیمار صحبت کردم که ناگهان دستش رو از دست داده بود..بیش از نیمساعت طول کشید.. یه آقای میانسال که متاسفانه به علت لختگی خون بعد از آنژیو، مجبور به قطع عضو شده بود. صحبت با این بیماران به مراتب سختتر از کسی هست که عزیزش رو از دست میده..(البته طی دوره طولانی بیماری) این تماس هم جزو تماسهای عجیب و جالب کارم...
-
ارتباطم با مرده ها بیشتر از زنده هاست....
دوشنبه 21 فروردین 1402 04:53
فکر می کنم بیشتر ازینکه به یاد زنده ها باشم بیشتر یاد اموات هستم... معمولا زیارت که میرم ، شبهای جمعه...و البته شب قدر، به نیابت ازشون سعی می کنم اعمال رو انجام بدم... امیدوارم با خودم هم اینگونه رفتار بشه،وقتی که رفتم...
-
شب قدر،شب تعیین سرنوشت یکساله
دوشنبه 21 فروردین 1402 04:50
شب قدر منو یاد لحظه تحویل سال میندازه ، اینکه آدما برای یک سال بعدشون دعا می کنند...آرزو می کنند... اینکه سرنوشت یک سال مون توی این شب تعیین میشه، برام به شدت استرس آوره...
-
آقای U ممنونم
یکشنبه 20 فروردین 1402 20:49
ممنونم از آقای یو بابت پیامشون
-
اعتراف به ترس....
یکشنبه 20 فروردین 1402 03:07
مدتهاست میخوام در مورد یه درد عمیق بنویسم ولی فرصت نمی شد... موضوع اینه که از جذاب و زیبا بودن می ترسم ازینکه مردی ازم خوشش بیاد میترسم،ازینکه توی مجالس عروسی زیبا باشم خیلی میترسم چون همونجاها ممکنه خواستگار برام جور شه... من نسبت به خواستگار،ازدواج و مادر شدن فوبیا دارم... همون روزهای خواستگاری خواهرم ، وقتی قرار شد...
-
ظاهر هر انسانی در هر شرایط قابل احترام هست حتی در دعوا...
شنبه 19 فروردین 1402 05:45
دیشب حین عبور از خیابون بر اثر اشتباه یه پراید برای پیاده کردن مسافرش ، نزدیک بود ماشین پشت سری بهش بخوره و ما هم بین دو تا ماشین له بشیم... به مسافری که پیاده شد با تندی اعتراض کردم که جوابمو با فحش داد و منم شروع کردم و متقابلا بهش پرخاش کردن...که بلافاصله دور شد یکی از فحش هایی که بهش دادم «گامبو»بود.. بعدش وجدان...
-
جایزه کوچک برای دل خودم...
پنجشنبه 17 فروردین 1402 23:07
پفک . چیپس خوبه؟
-
اگه همه تلاشمو بکنم چی میشه؟
پنجشنبه 17 فروردین 1402 23:01
امروز سر کلاس زبان ، سوال استاد رو طوری جواب دادم که استاد و بچه ها برام دست زدند...استاد کللللی خوشش امده بود... حالا جایزه چی بخرم برای خودم؟؟؟
-
من لیلا نیستم
یکشنبه 13 فروردین 1402 19:37
ازین به بعد نمی خوام دختر قربانی خانواده باشم. یعنی اول خودم بعد خانواده م بعد خواهرم...
-
چه شباهتی...
یکشنبه 13 فروردین 1402 19:30
برادران لیلا رو دیدم... دلم خنک شد از سیلی زدن دختره با پدرش.... و اینکه پدره اعتراض نکرد و خودش فهمید برای چی سیلی خورد... آدمها وجدان خودشونو نمی تونن گول بزنند... شجاع اونیه که جلوی وجدان خودش بایسته.
-
تهدید رو تبدیل به فرصت می کنم
یکشنبه 13 فروردین 1402 05:13
به حول و قوه الهی و با حرکت خودم به جایی خواهم رسید که تمام نگاههای همراه با ترحم یا تحقیر رو به نگاههای غبطه تبدیل خواهم کرد..البته که هدف اصلی ارتقا کیفیت زندگی خودم هست نه نگاه دیگران...ولی خب...به کوری چشم بعضی عزیزان...
-
زن داداش موجودی ست گاها بی شعور
یکشنبه 13 فروردین 1402 05:09
به تازگی پی بردم که زن داداش ها دو تا شخصیت دارند.یک شخصیت قبل از ازدواج خواهر شوهر و یک شخصیت بعد از ازدواج خواهر شوهر... طفلک خواهرم....یعنی اینقدر تحمل عروس شدن خواهر شوهرتون براتون سخت بوده؟
-
یاس
پنجشنبه 10 فروردین 1402 01:24
هر چی بیشتر به حماقت انسانها پی می بری به خودت بیشتر افتخار کن یاس... آفرین به تو و تلاشت یاس... که تو این شرایط خودتو به اینجا رسوندی یاس... برو دنبال آرزوهات که تو لیاقت بهترین ها رو داری یاس... خدا تو خیلی بزرگ و خیلی مهربونه یاس... هرگز تنهات نمیزاره یاس...
-
حماقت عمق نداشت درسته.؟
پنجشنبه 10 فروردین 1402 00:47
طرف میگه:یکی از دوستام برای تامین هزینه تحصیل دخترش داره خودشو به در و دیوار میزنه...من تو دلم میگم:تو چه ساده ای...دخترت فردا ازدواج می کنه منافع تحصیلش به یکی دیگه میرسه نه تو.... و این طرف تازه میفهمه که چرا باباش هزینه تحصیلش رو نداد و خودش جان کند تا همزمان با درس کار کنه... و فقط میگه :عجب عمق حماقتی دارد.
-
لیست کردن آرزوها
چهارشنبه 9 فروردین 1402 06:41
یه روز میرم شمال،میرم مناظر قشنگش رو می بینم،هوای خوبش رو نفس می کشم ... یه روز میرم گردنه حیران..اونجایی که مه آلوده.. یه روز ... دلم به شدت طبیعت میخواد.. یه روز مشاور و مدیر در یکی از بهترین بیمارستانهای دنیا. یه روز صاحب یه بیمارستان تخصصی عالی.... و یه روز با نفس راحت برای همیشه میرم..اون دنیا
-
کانون سمی خانواده
دوشنبه 7 فروردین 1402 16:15
باید یه حصار دور خودم بکشم و توی تنهایی خودم،آرامش داشته باشم. خانواده زهری من.... کاش زودتر برم از خونه...
-
طفلک خودم
دوشنبه 7 فروردین 1402 16:13
امروز خانومی که مامانم باهاش بد رفتاری کرده بود اومده بود خونه مون... الهی هیچ دختری این صحنه رو نبینه...
-
جواب پیام ب....
شنبه 5 فروردین 1402 14:38
ممنونم بابت پیامتون آقای ب
-
اسلام اهلی کننده ست؟
شنبه 5 فروردین 1402 02:56
من باور دارم اسلام ناب اهلی کننده ست و البته باور دارم که این اسلام جامعه و خونه ما، اسلام ناب نیست.
-
خفه شدن اقدام اصلاحی بعدی
شنبه 5 فروردین 1402 01:11
من نمیدونم چرا باور نمی کنم که هیچکسی رو ندارم که وقتی حرفی بهم زدند اینجوری بهم نریزم. چرا یادم نمیمونه حرفهای کثافتش که ازش فاصله بگیرم که ب ای همیشه خفه بشم تا روزی که ازین خونه برای همیشه برم. زین پس خفه میشم و انشاله بدون عمل محبت آمیزی... خفه شو لطفا تا این بلاها سرت نیاد.یادآوری بدبخت بودن خودت. تو یک بدبختی که...
-
از هر سمت که نگاه کنم به همین میرسم
شنبه 5 فروردین 1402 00:31
رفتن از خونه پدر. درستترین تصمیم.
-
.
شنبه 5 فروردین 1402 00:10
من هیچکسی رو ندارم. هر کی میخونه فقط دعا کنه زودتر گور لعنتی مو از خونه بردارم و برم.
-
تعطیلات خود را چگونه گذراندم؟
جمعه 4 فروردین 1402 14:56
هیییییچ. مهمانداری،خونه داری. بعدشم درگیر ناخن مجروحم هستم.ناخنم در گوشت انگشتم فرو رفته و ورم و درد داره.اگه خوب نشه چکار کنم؟ بهم گفته بودند دو سه تعطیلات، سعی کنم به خود کاملا آزادی بدم... ولی تو خونه ما،نمیشه. امروزم که تا الان تو رختخوابم.
-
تنها بودم نه اینکه تنها شدم
چهارشنبه 2 فروردین 1402 12:42
زین پس خیلی عمیق تر به خودم و آینده و زندگیم فکر می کنم. عمیق تر توی آینه خودمو نگاه می کنم. در اصل همه تنهان، فقط به موقع مناسب، این تنهایی خودشو کامل نشون میده. من از اول تنها بودم. توی هیچکدوم از بحران هام،س کنارم نبود و تنهایی تحمل کردم.پس این لوس بازیا رو بزارم کنار و تنهایی برم به سمت ساختن آینده ای که الماس...
-
تا تعادل ایجاد شه زمان میبره
چهارشنبه 2 فروردین 1402 12:38
قبلا پفک که می خریدم یه ساعته تموم میشد... ولی الان سه روزه که هنوز همونقدر هست... س کلا نیست فقط برای خواب برمیگرده... خیلی جدی تر ازین حرفا باید به تنهایی عادت کنم.
-
عشق و تسلیم به خدا
دوشنبه 29 اسفند 1401 22:46
امروز که رفته بودم پیاده روی،همزمان با بغضم، به فکرم اومد که همون خدایی که خواهرم رو بهم عطا کرد،در کنارش منو به آرامش رسوند،همون خدایی که تا الان مراقبش بوده زین پس هم مراقبش خواهد بود.به امید لطف و مهربانی خودش... و با همین تسلیم در برابر قدرت مطلق خدا، بغضم ترکید و آرام گرفتم. زین پس رو به آینده تغییر لاین خواهیم...
-
ثبت لحظه های عقد آبجی۲
یکشنبه 28 اسفند 1401 23:45
همه داداشها ، حس غریبی به ازدواج خواهرشون دارند.... تقریبا هر کدوم ما یعنی هر ۴ نفرمون بی خبر از همدیگه جداگونه با داماد حرف زدیم و ازش خواستیم مراقب خواهرمون باشه... اونم همراه با اشک و احساس .....
-
ثبت لحظه های عقد آبجی۱
یکشنبه 28 اسفند 1401 23:01
دیروز از لحظه ای که خطبه عقد خوانده شد خواهرم اشک آلود شد تااااا همین الان که وقتی صحبت از دوست داشتنش میشه چشماش اشکبار میشه....
-
خاطره انگیرترین شب سال
یکشنبه 28 اسفند 1401 06:36
سال ۴۰۱ در حالی داره تموم میشه که من به آشوب عمیقی برخوردم... دیشب عقد تنها خواهرم بود..(کوچکتر و با فاصله زیاد) از زمانیکه این موضوع مطرح شد تا اینکه به نتیجه برسه تقریبا هیچ شبی زودتر از ۲ نخواییدم..و با استرس شدیدی پیش اومدم... برای خانواده داماد،دیشب جزو قشنگترین شبهاشون بود...شایدم برای پدر و مادرم نیز... ولی...