سال نو رسید..
در حالیکه هوا به شدت گرم شده و نگران تابستان هستیم.
امروز سعی کردم متفاوت باشم و برای اولین بعد سال تحویل رفتم حرم.
به همه دعا کردم که سال جدید برای همه سال سلامتی ،شادی،دل خوش، برکت و پول باشه...
ممنونم از خصوصی...
امروز رفتم دکتر مامان..
یه آقای میان سال به بالا با زلف و گیسو عین عرفا...
گفت باید از سر مامان عکس بگیره تا مطمئن شه آلزایمر هست یا نیست.
گفت بیماری مامان ژنتیکیه و رفتار عاملش نبوده و تاثیری نداره(فکر نمیکنم صحیح گفته باشه)
گفت خودتم باید دارو بگیری چون خونه دعوا می کنی
در کنار جدیت مزاح هم داشت مثلا میگفت دیوار پدرها کوتاهتر از همه ست و گناهی ندارند...و اینکه پدری که دختر داره سرش بالای داره....
در آخر پرسید:چه کار میکنم؟؟؟؟و با تعجب پرسیدم منظورتون شغلمه؟گفت بله...برام عجیب چطوری فهمید من کار میکنم....از طرز رفتار و بیانم یا که چی.....
یادم باشه مراقبت از خودم رو فراموش نکنم مخصوصا موقع بحران ها...حد و مرز باید تعیین کنم..
مسئول آمارمون توی این چندسال سوتی هایی داده که اصلا من می مونم چطور ممکنه یه نفر اونم با مدرک دکترا اونم از یکی از بهترین دانشگاهها،اینقدر بی دقت و بی مسئولیت در قبال کارش باشه...
تا حالا بعد از سه سال و ۳۶ تا گزارش ماهانه متوجه اشتباه سهوی من نشده بوده و الان هم همه چی گردن من انداخته...من فقط منتظرم ببینم رئیسم چی میخواد بگه اونوقت اساسی خدمت این خانم دکتر میرسم اونم با دلایل منطقی ....
واقعا به حق الناس اعتقادی داشته باشه باید تنش بلرزه ازین وضع پیش اومده.
نمیدونم دعای بلاگ اسکایی ها بوده یا ایجاد فضای مثبت توی خونه...
مامان امشب هم بهتر بود.حمله هذیونی نداشته...امیدوارم فردا بتونم برم با دکترش صحبت کنم.
خدایا تنهام نزار...