یاس صبور

حرفهای دل

یاس صبور

حرفهای دل

راهکار

برای درک بهتر شرایط مامان، سعی کردم وضعیتش رو برای باقی بچه ها توضیح بدم اونم با جزئیات تا کمک کنن....

نتیجه فعلا خوب بوده.اومدن سر زدند بهش بدون هیچ انتظاری...

راهکار بعدی،یواشکی از مامان برم پیش دکترش و شرایطش رو توضیح بدم ببینم چی میگه....


صبور بزرگترین خصلتم....

بعد از گریه های شدید دیشب،و صحبت با داداش بزرگه ،امشب سر افطار با نوه ها اومد و یه خرده شلوغ کردند تا مامان بهتر شه...

و من امشب زمان زیادی رو گذاشتم تا باهاش حرف بزنم و از خاطراتش برام گفت....حس میکنم قهرهام شدیدا حالشو بد میکنه...و صحبت کردن باهاش خیلی حالشو بهتر میکنه.

می ترسم بین خودم و اون مجبور شم اونو انتخاب کنم ولی نمیخوام به عنوان ایثار،زندگیمو نابود کنم....ذره ای حواسم پرت بشه میشم لنگه اون....باید مراقب خودم هم باشم....


التماس دعا

مامان از زمانیکه داروهاشو عوض کرده هم فراموشکار شده و هم موقعی که خوابش میاد هذیون میگه...

هم میترسم هم گریه میکنم 

بخاطر بدبخت بودن خودم و هم بخاطر بیمار بودن مامان....

و لعن میفرستم به اونیکه باعث این زندگی شد برای مامان و برای مادر...

دختر جوان زیبایی که به زیباییش در فامیل کسی نبود و همواره همزمان با سنش مشکلات زندگی پیرش کرد.

آخرش مرگه ....

مگه نه....

امن یجیب ....

التماس دعا از اونایی که به دعا اعتقاد دارند

خوابگاه خصوصی

ماه رمضان سال ۹۶ ، خوابگاه در بلوار ولیعصر بودم.

یادمه برای نماز خوندن میرفتم نمازخونه..داخل اتاق نمیشد نماز خوند...


فکر میکنم اصلا نمیتونم پانسیون زندگی کنم...

بچه های با فرهنگ و آداب متفاوت...

شلوغی حمام و سرویس بهداشتی...

نبود محل مناسب برای خشک کردن لباسهات...

الان که فکرشو میکنم با خودم میگم خدا رو شکر که توی اون ساختمونها بیماری نگرفتم...

عادت مغز به توجه به سمی های خونه

مغز عزیز من ....میدونم به همین شرایط عادت کردی و مدام به همین مرداب گیر می کنی...ولی تو میتونی خودتو نجات بدی فقط روی راه نجات تمرکز کن...به آینده روشن فکر کن ....که این روزها تموم خواهد شد.