یاس صبور

حرفهای دل

یاس صبور

حرفهای دل

مراسم به یادماندنی...

مراسم خواهر، به بهترین وجه برگزار شد...

خدا رو شکر...

بر ترسم غلبه کردم...برای آراسته شدن..

بازم خدا رو شکر

جمعه سخت...ولی تهش شیرین

دقیقا یک هفته فرصت داریم تا مراسم خواهر.

امروز با اینکه به شدت خسته و کمخواب بودم،

امشب به ززززرززور مامان اینا رو بردم پیک نیک که شاید هوا به مغزشون برسه حالشون بهتر شه.

مامان بابا و برادر به سختی حاضر شدند بیان انگار یه وزنه صد کیلیویی بهشون وصل شده بود...پیر و جد من در اومد..

به محض اینکه رسیدیم مامان عین بچه ها رفت کنار حوض آب...که صدای آب آرومش کنه...بوی یاس کل فضا رو پر کرده بود.جالب اینه که همین آدمایی که به سختی میان بسیار بهشون خوش میگذره.

امیدوارم بوی یاس و تغییر هوا، مقدمه شروع یه هفته عالی باشه برای انجام کارهای مراسم . که هدفم همین بود وگرنه به من چه که کی بیاد گردش یا نیاد....

توی خانواده ما، برای کوچکترین کار، باید بیشترین انرژی رو صرف کرد...

صحبتهای بی تعارف...

+چقدر بی عرضه ای ....ببین خواهرت چه قشنگ تونست زندگیش رو جمع و جور کنه؟آخرشم با بهترین استاد آموزشگاهشون ازدواج کرد...

اینجوری زرنگ بود....ولی تو چی؟,اون همه سال تهران مشغول بودی ولی هیچ کاری نکردی....چقدر فرصت داشتی و استفاده نکردی....

-موقعیت من و خواهرم اصلت قابل مقایسه نیست.من تو تهران فقط به این فکر میکردم که موقعیت دور از خونه رو از دست ندم و تمام تمرکزم روی اقتصادم بود چرا که هیچکسی رو نداشتم که بهم حتی یک هزاری بهم کمک کنه.صفر تا صد اوضاع رو خودم باید مدیریت میکردم.

بعدشم سمیه بالاخره یکی مثل منو داشت که ازش حمایت کنه که بهش بها بده که تاییدش کنه ولی من هیچکسی رو نداشتم...

بعدشم سمیه از سمت محارمش مورد تجاوز قرار نگرفت ولی من....

و همین باعث فوبیای من از ازدواج شده...

تو حق نداری منو با خواهرم مقایسه کنی...دنیامون،گذشته مون همه چی مون باهم فرق می کنه...


شهر باران نقره ای با زمین سرسبز

ممنونم ساکن شهر باران های نقره ای.

اتفاقا یکی از آرزوهام دیدن شهر شماست

حسم اشتباه کنه صلوات..

حس میکنم رئیس به بهانه ای منو از سازمان خودش دور کرده.

حس می کنم منو دیگه نمیخواد.

چون نفر جایگزین من، تخصصی داره آموزش می بینه.

حس می کنم به بهانه بیمارستان جدید،منو دور کرد...

این هم یک تلنگر که همیشه برای بهتر شدن باید تلاش کرد.

نیرویی که در جا بزنه جالب نیست.

البته ممکنه ذهن کثیف من داره اشتباه میکنه.

مهم اینه که با کارم در بیمارستان های کشور دیگر بتونم یک کار تحصصی حرفه ای داشته باشم که مدیران بیمارستان دنبالم باشند.

فقط باید قدرت تمرکزم رو ببرم بالا...

فقط تمرکز و تلاش