یاس صبور

حرفهای دل

یاس صبور

حرفهای دل

روزگار هوشیاره

وقتی برادر و خانومش مهمونی میدن و فقط خانواده خانوم، دعوت هستند میگم خب پدر مادری که همه توجه شون به پسرهاشون هست حالا بشینند تماشا کنن و همچنان بگند به به پسر خوبه أه أه دختر بده.

البته که این مدل والدین هرگز به این موضوع فکر نمی کنند.

ولی خب من دلم خنک میشه...

بنویسم به یادگار

خیلی وقته ننوشتم.

نمیدونم چرا تنبلی می کنم.

از هوا بگم  هوا بسیار گرم از همون صبح که بیدار میشم. یک شب که از شدت گرما بیدار شدم و تمام تنم خیس عرق شده بود.(به خاطر سینویهام از کولر فراری ام ولی در و پنجره اتاقم رو به حیاط باز بود)

این دو سه خیلی بهتر شده.حتی عصرش که قبلا نمیشد بیرون رفت ولی الان میشه رفت و نسیم ملایم داریم.

ماه محرم هم رو‌ به اتمامه...

حس گرمی به محرم دارم...حتی وقتی معرفت نداشته باشی چون بهش عادت کردی دوستش داری...

ولی چیزی که مهمه اینه که توسل به امام حسین شاید زلال کننده روح باشه ولی از بین برنده صفاتی که ۱)خود انسان به عنوان منفی نمی بینتش۲)خود انسان اصلا بهش آگاهی نداره(اگرچه دیگران آگاه باشند) نیست.

چقدر نذر محرم و عاشورا داشتیم حتی اطرافیان خودم.

کسانی که قبل محرم زبان نیش دار و داغشون دردناک بوده و بعد از نذر و عاشورا هم همون باقی ماندند.

کسانی که اخلاق گندشون هیچگونه تغییر نکرد با اینکه با نیت نذر دادند.

من اگر متوجه رفتارهای اشتباهم باشم و به خدای امام حسین پناه ببرم حتما بهم توجه میکنه و تلاش می کنم اصلاح کنم خودم رو ولی اگر نباشم خب هیچ اتفاقی نمیفته.

کاش به اسم امام حسین دلمون گرم اشتباهاتمون نمونه که این مطلومیت ایشون رو بیشتر می کنه.

دیگه چی بنویسم؟

کمی غر بزنم و ...

-مدتی هست عزیز دل تا منو میبینه میگه غذا چی بپزیم یعنی من بپزم...

منم مجبورم دست به کار شم (با اینکه تازه کار و کلاسم اومدم)

امروز تا خودم نگفتم کسی تمیز کاری خونه رو انجام نداد. (آخه مگه فقط وظیفه منه؟؟؟؟؟)خونه ما به شدت در کوزت کردن دختران، حرفه ای عمل می کنه.

-عزیز دل رو بلاکش کردم که اگه نفرینش گرفت اولین نفری نباشه که میفهمه.آخه تو چشمام نگاه کرده بود و نفرینم کرد و با اطمینان گفت :مطمئن باش می گیره فقط زمانش رو نمیدونم...و من گفتم :بعد این همه نماز شب و...لیاقتت به درگاه خدا نفرین کردنه نه دعای خیر....

به تنهایی شیرینم عادت کردم و اصلا اذیت نمیشم.و من قهرمانم چون بالاخره کنار اومدم با شرایط...

-استاد جدیدمون سطحش بالاست و لغات جدید زیاد میگه ولی روش تدریس خوبی نداره...روش آموزش به مراتب از اطلاعات آموزشی موثرتره در یادگیری.

-دومین سردرد سینوزیتی رو در تابستان جاری، تجربه کردم که با بخوور اوکالیپتوس عزیزم، درمان شد.خدایا شکرت.دیشب هم بخاطر سروصدای کولر دیر خوابیدم که امشب عادتم شد که تا الان بیدارم..

-ارتباط معنوی ویژه، کمی بهم آرامش روحی میده...امروز که قطعش کرده بودم کلافه و زود عصبانی می شدم.

بماند به یادگار...





مغروران خودخواه خودبین

خدایا لطفا زودتر اینا برن سر خونه زندگیشون.

خواب راحت رو ازم گرفتند.

چقدر بی چشم و رو و پر رو هستند.

أححححححححححح

یعنی اینقدر فقر احترام داشتی؟

اون طرف :منظورتون از اینکه پرسنل ....هستند یعنی چی؟

این طرف:......

بعد از ۱۵ دقیقه

اون طرف :میشه حاشیه نرید و بگید دقیقا مشکل چی بوده؟

این طرف:بی ادب بی نزاکت مگه من کارمندتم که میگی حاشیه نرم؟

من پی اچ دی آمریکا دارم ،سه تا زبون بلدم و فارسی اینقدر قشنگ حرف میزنم و اینجا زندگی نمیکنم اونوقت به من میگی حاشیه نرم؟

و من در سکوت معنا دار فکر میکنم این شخص چقدر باید تحقیر شده باشه که اینگونه داد میزد....

اون عزیزی که گفته بود تلفن زدن که کار نشد،خیلی غلط کرد گفت.بیاد ببینه با چه موجوداتی مجبوریم حرف بزنیم...


دیگه کلنجار نمیرم

تقریبا ۲ ماه پیگیر قوانین استخدام بودم که نهایتا مافوقم کار رو به دست گرفت.

اینکه میخوان در موردم چه تصمیمی بگیرند اصلا نمیدونم.

اونطور که خودم متوجه شدم کیفیت کارم در قبال بقیه همکارانم خوبه ولی کمیتم ضعیفه.

برای همین مطمئنم نیستم یا اینجوری بگم اگر هم منو نخوان توجیهم...

خلاصه اینکه دیگه پیگیر نشدم و نخواهم شد.دیگه بهش فکر نمیکنم...هر چی که بخواد بشه میشه.

به باقی زندگی بپردازم...