-
اونایی که به بدبختی افغانستانی ها می خندند بهتره دعا کنند خودشون بدبخت نشد....
چهارشنبه 29 تیر 1401 00:26
امروز سر کلاس زبان استاد زبان در مورد راننده ای گفت که افغانستانی از مرز قاچاق می آورده و گازوییل می برده.... و بچه هایی که به تمسخر گرفته بودند...و می خندیدند
-
آی افغانی...
سهشنبه 7 تیر 1401 14:35
خیابان، ظهر خلوت بود و او پر موج و توفانی قدم میزد خودش را غرق در افکار طولانی ز روی راه، سیبی گَنده را با پا به جوی انداخت : چه بیهوده است این دنیای مدفون در فراوانی پُکی دیگر به سیگارش زد و چشمان خود را بست : جهان، تلخ است، تلخِ تلخ پرآشوب و ظلمانی جلوتر یک پل عابر، از آن یک پله بالا، بعد نگاهی سوی بالا با دو چشم...
-
مملکت طلسم شده....
سهشنبه 10 خرداد 1401 23:42
طالبان عمو رو میخواستند بکشند.... و مجبور شد بعد از ۲۹سال بیاد ایران... بعد اینجا کجا خواهد رفت؟نمیدانیم....نگران است .... افغانستانی بودن مخصوصا از نوع هزاره بودن....دردناک است...
-
عمو...
سهشنبه 10 خرداد 1401 23:39
وقتی دیدمش باورم نمیشد اینقدر شکسته شده باشه.... حتی از پدرم که ۱۲سال کوچکتر هست ، پیرتر شده.... در کنارش حس عالی دارم....
-
این هفته جزو بهترین هفته های عمرم بوده
سهشنبه 10 خرداد 1401 23:36
عمو بعد از ۲۹سال اومد پیش مون... جزو بهترین خاطرات زندگیم بود... خیلی خدا رو شکر ....
-
شما هم همین طور؟
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401 22:55
حالم خانواده من خوب نیست.... برای ما خانواده های افغانستانی شرایط خیلی سخت شد.... بخاطر گرونی ها... خدایا با تمام وجودم صدات می کنم...کمکمون کن
-
هزاره ها جدا از افغانستانیها هستند
دوشنبه 22 فروردین 1401 20:42
وقتی یک حرکت باعث بروز یک سری رفتارهای اشتباه دیگه میشه.... هزاره ها رو باید از باقی نژادهای افغانستان جدا کرد
-
اخبار تلخ تلنگر میزنه....
شنبه 20 فروردین 1401 05:44
جدا از همه فشارها و سختی ها وقتی به واسطه اتفاقات و اخبار تلخ به نعمت بزرگ امنیت و سلامتی خودم و خانواده م بیشتر فکر می کنم ، بیشتر این فکر به ذهنم فشار میاره که من در قبال این سلامتی و امنیت مسئولم.....باید قدردان عملی این نعمت باشم... ولی نترسم بلکه عمل کنم....پیشرفتم و اهدافم در راستای مفید بودن و حرکت به سمت خدمت...
-
خداوندا سپاس....و انسانها رو نجات بده از پلیدیهای آدمها
پنجشنبه 30 دی 1400 01:38
پسر عموم امشب اومد خونه مون....از افغانستان.... و برامون تعریف کرد از شرایط سخت اونجا....از وحشی گری های طالبان...و روزگار گرگ صفت اونجا.... و من بیشتر از همیشه ایران و امنیت ایران رو دوست دارم....میدانم سیاست کثیف است.... من به امنیت ایران عمیقأ خداوند رو شاکر هستم.... نمیتونم بخاطر یک سری مشکلات و محدودیت ها منکر...
-
لعنت به جنگ
پنجشنبه 16 دی 1400 19:49
من کاری به سیاست ندارم.... خون حاج قاسم و فاطمیون و زینبیون و شهدا فقط واقعیت رو بهم روشن می کنه: لعنت به جنگ....فرقی نمی کنه خون چه کسی با چه تابعیتی و جناحی....مهم نیست....
-
هم سایه درد عمیق....
چهارشنبه 21 مهر 1400 22:51
فیلم هم سایه بهم حس عمیقی میده... نمیدونم چرا... یعنی میدونم... با این فیلم بغض های قدیمی می لرزه.... چون پدر مادر متولد افغانستان بودن، چون شناسنامه ایرانی ندارم.... نتونستم احساسم رو بروز بدم... چه بغض ها که در گلو خشک شد و تنها با یک آه، آرام گرفت...
-
همزاد پنداری
پنجشنبه 15 مهر 1400 00:40
این روزها هم سایه رو نگاه می کنم....خیلی حس مشترک دارم با این فیلم....یاد خواستگارم افتادم که دانشجوی دکتری بود و ازم خواستگاری کرد و ترم بعدش هم شد استادمون. روزی که معرف خواست باهم صحبت کنیم توی دلم غش میرفتم که من افغانستانی چه به ایرانی....و نمیدونستم اون جلسه صحبت باعث جذب ایشون شد و تقاضای ادامه صحبت داشت که...
-
متنفرم
یکشنبه 11 مهر 1400 14:22
اگه کسی می خونه یادش باشه به هیچ عنوان با آخوند ازدواج نکنه.....
-
هم سایه...
پنجشنبه 8 مهر 1400 00:54
سریال هم سایه حتما حتما نقدهای زیادی خواهد داشت... ولی من تایید می کنم که تا اینجای داستان واقعا واقعیت هست....چون واسه خودم پیش اومده بود
-
الگو غلط ....حتما منم الگوم بد بوده
چهارشنبه 31 شهریور 1400 22:46
تنها چیزی که دیروز ناراحتم کرد این بود که کل خریدها و حمل و نقل وسایل با خودم و خواهر و مادر بود... برادر کجا بود؟توی پوسته بی غیرتی خودش... غروب هم خیلی شیک و مجلسی اومد واسه شام بهمون ملحق شد... من موندم غیرتش کجاست.... البته یادم افتاد طفلک الگوش همین بوده....از بزرگترش یاد گرفته این بی غیرتی رو....
-
خاطر تغییر ساعت دیشب
چهارشنبه 31 شهریور 1400 22:43
دیشب ساعت در حالیکه تغییر کرد که ما بعد از تقریبا سه سال همگی برای شام بیرون رفته بودیم..یعنی پیک نیک... خوش گذشت... ایده و طراحی از خواهر بود و اجراش مشارکت هردومون... همه چی رو برده بودیم غیر از کبریت که یادمون رفته بود... میخواستیم تله کابین سوار شیم که تا اومدیم بجنبیم تعطیل شد....
-
آخرین جمعه تابستان۱۴۰۰
چهارشنبه 31 شهریور 1400 22:40
آخرین جمعه تابستان رو متفاوت گذروندم... با مامان و خواهر رفتیم گردش پارک... اونم پارک بانوان...و بعدش بردمشون بستنی مهمونشون کردم... به مامان خوش گذشته بودم و همون باعث شد دوباره بخواد بریم....
-
تعارض
جمعه 19 شهریور 1400 23:27
تعارض جزو قسمتهای اساسی زندگیم شده.... از مامان و بابا که هر کدوم افکار و رفتارهای اشتباهی نسبت به من داشتند و دارند....ولی پدر و مادرم هستند.... ایران جایی که محدودیت زیادی برای شغل و پیشرفتم قرار داده، حتی با سرزمین اجدادیم سیاست پنهانی داره ولی ولی محل تولد و بزرگ شدنم هست.... چی درسته و غلط.... مطلق نیست...نسبی...
-
تا آدمی به اشتباهاتش اعتراف نکنه کرونا همچنان می تازه...
پنجشنبه 11 شهریور 1400 00:20
امروز زنگ زدم به یه بیمار...میگه خیلی زوره ما افغانیا و عراقیا مقایسه بشیم این خیلی مظلومیته..... موندم....توی کوران لعنتی کرونا که تمام محله های شهر سیاه پوش شدن ....هنوز هم نژاد پرستی توی خون بعضی ها هست....بعد انتظار داریم خدا صدامونو بشنوه و بلا رو تموم کنه....
-
کسی که خودشو به خواب زده نمیشه بیدارش کرد
یکشنبه 7 شهریور 1400 00:56
پدر بارها شده که برای شناسنامه گرفتن برادرزاده م موج منفی به داداشم میده و میگه این همه افغانستانی شناسنامه نگرفتن، اینم روش...پدر اصلا نمیخواد متوجه بشه که فرق بین تابعیت و اقامت و اصالت کدومه....نمیخواد ببینه که اونی شناسنامه نداره چقدر بدبختی می کشه.... نمونه عینی ش خودم.... فقط نقطه چین میزارم.....که چقدر...
-
پدر مادر، فقط کمی کمی کمی فکر کنید....
سهشنبه 2 شهریور 1400 23:43
پدر کلا شبکه مستند زیاد می بینه...یکی از برنامه هاش در مورد مجرمان زندانی هست و شیوه جرم و وضعیت خانوادگی....اینکه یه مجرم در چه خانواده ای با چه مشکلاتی بزرگ میشه که بعد میشه دزد و قاتل و... پدر مادر من از تمام نکات آموزنده اون برنامه فقط قسمت منفی رو میبینن و شک و ظن پیدا می کنن به همسایه ها.... کاش عوض اینها کمی...
-
گول دعواهای پدر مادر رو نخورید....
یکشنبه 31 مرداد 1400 23:30
اگر هنوز توی این گرگ روزگار کرونایی، فرزندی هست که بخاطر دعواهای پدر مادرش ناراحته و داره اذیت میشم ، از من نصیحت بشنوه که: اصلا خودتونو ناراحت نکنید، اینا بازی زندگیشون همینه....خودشونو بزن داغون هم کنن بالاخره برمیگردن با هم آشتی می کنند و شما میمونید و یک دنیا غم و خشم.... اصلا به هیچ عنوان توجه نکنید به...
-
عبرت شد برام
یکشنبه 31 مرداد 1400 02:22
مامان من رسماً دیوانه ست...تعادل روحی نداره... اصلا نباید جدی ش بگیریم....
-
یه جاهایی یه آدمایی هستن که خیرشون میرسه...
جمعه 29 مرداد 1400 23:10
محله مون یه جوریه که وانت میوه و سیب زمینی و سبزی همیشه میاد و معمولا نیازی نیست برای میوه و سیفی جات مغازه بریم... یه فروشنده هست که هر بار یه مدل میوه و جنس میاره...مثلا یه بار فقط هندونه یه بار فقط موز و...میاره که با قیمت خیلی مناسب و با کیفیت خوب می فروشه....هر سری که میاد کل محله ازش خرید میکنه و دیگه مشتریانش...
-
حماقت اجتماعی و دینی
پنجشنبه 28 مرداد 1400 00:01
نزدیک حرم بعضی افراد به عنوان تذکر دهنده مواظب افراد هستند که مثلا فلان خانم حجابش رو درست کنه و... امشب که تقریبا شلوغ هم بود، یه آقایی ماسک نزده ، توی هوا سرفه می کرد....اتفاقا همون لحظه یکی از همین آقایون آمر به معروف عبور کرد و انگار نه انگار... میخوام بگم امر به معروف و نهی از منکر فقط برای حجاب زنها هست ؟ آیا...
-
بازم معرفت هواپیمای خارجی
چهارشنبه 27 مرداد 1400 15:36
اون عکسی که دیدم یه تعداد مردم افغانستان داخل هواپیمای خارجی شدن و توی قسمت بار قرار گرفتن و تعدادی هم از بیرون آویزان شدن، خیلی ها انتقاد کردن که چرا قسمت بار جا داده شدن....ولی من میگم بازم آفرین به معرفت همین خارجی ها، که خودش رفت و اون تعداد مردم بدبخت رو هم که توانست برد...و به نوعی نجاتشون داد.... می تونست نبره...
-
تجمع ضد طالبانی برابر است با سربریدن...
دوشنبه 25 مرداد 1400 17:08
دوستانی که دارید در جایی خارج از افغانستان اعتراض می کنید، حواستون هست که هر اعتراض شما ممکن هست طالبان رو تحریک به سربریدن همون خواهرانی بکنه که شما دارید برای حمایتشون تجمع می کنید!؟ آرام باشیم ....و بپذیریم طالبان کشور رو گرفت اعتراض مساوی با خونریزی مخصوصا خون شیعه مظلوم.... پس اوضاع رو بدتر نکنیم ....لطفا
-
دلنوشته
دوشنبه 25 مرداد 1400 15:55
اینجا فکر می کنم کاملا راحت می تونم حرفهای دلمو بگم.... این روزها اخبار افغانستان خبر داغ رسانه هاست.... هیچوقت نتونستم اونجا وطن خودم بدونم به عنوان سرزمین اجدادی.... و هیچوقت هم نتونستم اینجا رو وطن خودم بدونم به عنوان زادگاهم.... توی زندگیم تا الان جاهای زیادی بوده که از افغانستانی بودنم ، ضربه خوردم....شدیدترینش...
-
خجالت از داشتن همچین پدر مادری
جمعه 15 مرداد 1400 02:34
پدر مادر ازتون متنفرم ما بی گناهیم
-
خدایا کجایی
جمعه 15 مرداد 1400 02:07
جهنمی به نام خونه... پارانویید مامان دوباره فعال شده... و برخورد وحشیانه با پدر پیدا کرده... نگران بابا هستم که مامان در تنهایی بهش حمله بکنه یا بابامو سکته بده....