-
امشب ....فردا شب....
شنبه 27 اسفند 1401 01:43
امروز و امشب آخرین شب تجرد خواهرمه.... فردا رسما عروس میشه. ظاهرا همچین شبی ما باید خیلی خوشحال باشیم...پدر و مادر باید خیلی شادی کنن....ولی... امشب جزو شبهای بسیار سمی خونه بود... و ما به عنوان فرزندان خانواده زبان به اعتراض باز کردن همانا و بدحال شدن پدر همانا... خدا رحممون کرد که بخیر گذشت... دکتر گفت نباید بزاریم...
-
جوابم دندون شکن بود؟؟؟
سهشنبه 23 اسفند 1401 00:42
امروز رفته بودم چشم پزشکی برای چکاپ. خدا رو شکر نمره چشمام بر خلاف انتظارم که توی این همه سال،همش بالا می رفت،پایین اومده اونم یک نمره... خدا روشکر. بعدش اینکه تا نشستم برای معاینه،دکتره که خودش عینکی بود پرسید:خب تصمیمت چی شد؟ گفتم:در مورد؟ گفت :در مورد لیزیک.. منم گفتم:خب خودتون چرا عمل نمی کنید؟هر وقت شما خودتون...
-
برای اولین بار...
دوشنبه 22 اسفند 1401 02:00
چند روز پیش با بیماری تماس گرفتم متولد ۷۱ بود و زایمان کرده بود... خانمی که جواب داد گفت این خانم «رحم اجاره ای»ش بوده و شماره ش از دسترس خارج شده... با خودم میگم چطور ممکنه یه زن،یه بچه رو داخل شکمش رشد بده و بهش هیچ حسی نداشته باشه(چطور ممکنه؟) و مشکلات بارداری و زایمان رو تحمل کنه و فقط در قبال این همه فشار جسمی و...
-
و آنگاه که اومد حرف بزنه خورد زمین...
یکشنبه 21 اسفند 1401 23:43
امروز به یه بیمار جراحی ارتوپد زنگ زدم...طفلک جوان هم بود..تا اومد شروع به صحبت کنه صدای جیغ خودش و مامانشو شنیدم و بعدشم تلفن رو قطع کرد...فکر کنم خورد زمین.. دیگه جرات نکردم مجدد زنگ بزنم .....
-
کنار هر بدی، یه خوبی هست
یکشنبه 21 اسفند 1401 01:06
با همه این شرایط همدلی و شنونده قوی بودن رو یاد گرفتم از کجا؟نمیدونم... شایدم چون اینا هیچوقت نداشته م، ایجادشون کردم.. طوری که رمز موفقیت شغلی من همیناست... پس خیلی هم اوضاع سیاه نیست. خاکستریه. منهای شرایط جامعه البته
-
سم شناسی
یکشنبه 21 اسفند 1401 01:02
آنچه به عنوان مشاهده گر از سیستم خانواده م دستم اومده این سمها رسیدم: تحقیر کردن. مقایسه کردن. زبان نیش دار. قضاوت نادرست. بی احترامی. دعوای والدین جلوی فرزندان... سوظن... قدرنشناس بودن اینا رو باید خنثی کنم...
-
بهار زندگی درون من خواهد آمد
یکشنبه 21 اسفند 1401 00:24
یه روزی خلاص میشم از دعواهای کثیف خونه. از دعوای خبیث برادرم. از جو مسموم خونه.. و رها خواهم شد از تمام منفی های خونه... یه روزی اختیار تمام زندگیمو به دست میگیرم. یه روزی... زیر آسمون آبی و توی یه دشت پر از سبزه و گل با تمام وجودم نفس می کشم و خلاص میشم از دعوا... یه روزی میشم یه متخصصی که بیمارستان ها دنبال استخدامم...
-
باز هم باید آماده بشم
یکشنبه 21 اسفند 1401 00:20
باید آماده بشم برای نگاههای سنگین و پر معنی آشنایانی که در جریان ازدواج خواهرم قرار می گیرند..(که چرا دختر بزرگه ازدواج نکرد و کوچیکه ازدواج کرد) مخصوصا از زبان عمه عفریته عجوزه م... باید خودمو آماده کنم برای تعریف کردن های فامیل های درجه یک،از خواهرم...از زیباییش تا عرضه ش که تونست برای خودش همسر پیدا کنه.... و من در...
-
الهی که خوشبخت شی خواهرم....
شنبه 20 اسفند 1401 02:45
امشب بله رو داد... و من زین پس تنها دختر خانواده خواهم شد...
-
عادت کردن
جمعه 19 اسفند 1401 16:16
کم کم باید به تنهاتر شدن عادت کنم. به تنها خرید کردن. به تنها بیرون رفتن به تنها فیلم دیدن. و به تنها تحمل کردن اوضاع خونه. و انشاله به مهاجرت برای دکترا در یه رشته خوشمزه... من دختر الماسم.
-
می نویسم جهت یادکاری
پنجشنبه 18 اسفند 1401 22:36
تقریبا یک هفته ای هست که هوای قشنگ بهار وارد خونه ها شده.. و البته درختان،دارن شکوفه میدن و من محو زیبایی بهار میشم... توی دنیای کودکانه خودم.... بماند به یادگار. و اینکه ۱۵ شعبان امسال، درگیر مراسم خواستگاری تنها خواهرم شدم...
-
دلم از شدت نگرانی سنگین شده....
پنجشنبه 18 اسفند 1401 22:33
در مورد خانواده خواستگار خواهر هیچکدام از اعضای خانواده نگران نیستند. خواهرم که رفته توی جلد فانتزی هاش لباس و آرایشگاه و... پدرم که فقط جذب خوبیهای خانواده طرف شده. برادرها هم پی زندگی و زن خودشونن. مادر هم که دیگر هیچ... این وسط فقط من موندم و یه دنیا ترس و نگرانی منطقی... دلم برای خودم می سوزه... یکی نیست بگه :به...
-
هیچکس منو نمیفهمه
پنجشنبه 18 اسفند 1401 22:29
هیچکس نمیفهمه که... مادر بیمار روانی داشتن یعنی چی. شنیدن شکایت دیگران از مادر یعنی چی... شنیدن شکایت پدر از مادر یعنی چی... اگر کسی اینا رو میفهمید زنگ نمیزدند به دختر خانواده و شکایت مادرش رو نمی کردند... پدر در قبال درد دل دختر، ساکت میشد و برعکس شروع نمی کرد به نالیدن....
-
مشاوره ازدواج خوبه؟
چهارشنبه 17 اسفند 1401 01:20
این روزها ذهنم درگیر خواهرم هست و خواستگارش... نگرانم که آیا شناخت درستی ایجاد شده یا نه. بهش میگم حتما مشاوره ازدواج برو ولی دلش نمیخواد... این در حالیه که هم خانواده ما یه بیمار روانی داره هم خونواده اونا....پس هر دو طرف شخصیت اضطرابی دارند.... کسی هست که تجربه مشاوره قبل ازدواج داشته باشه؟
-
بهار اومد فکر کنم
چهارشنبه 17 اسفند 1401 01:17
هوای شهر ما که کلا بهاری شده و حتی بهار به داخل خونه ها هم اومده یعنی پنجره ها رو باز کردیم... شاخه های درخت دارن شکوفه میدن ... رسما بهار اومد. این در حالیه که دو هفته پیش از شدت سرما،با لباس گرم تو خونه بودیم... هوای شما یا خیلی سرده یا خیلی زود گرم میشه...
-
برداشت
دوشنبه 15 اسفند 1401 12:41
حرفهای دیشبت جون منو درد آورد ولی اشکال نداره. شبیه این حرفها رو اون یکی هم بهم گفته بود.. جلوی آینه که می ایستم به موهای سفیدم که نگاه می کنم به دونه دونه افتخار می کنم که چه روزگار سختی رو تحمل کرد و می کنند...در حالیکه هیچکدومتون نمیدونید من چی کشیدم ..... حرفهات منو به زانو در نمیاره بلکه قوی ترم می کنه و برای...
-
او...
دوشنبه 15 اسفند 1401 01:41
او سگ است او کثافت است او عوضی است او لی شعور است او بی حیا است او دیوانه است او او بیمار است
-
دلم احساس غریبی داره....
پنجشنبه 11 اسفند 1401 01:02
بیمارستانی که به صورت دورکاری توش کار می کنم توی ارزیابی ها نمره اول رو گرفته و قسمتی که مال کار من هست شده ۸۷.از ۱۰۰. سهم من ازین موفقیت چیه؟ هیچی. تازه خودم پیگیری کردم خبر رو گرفتم. نه در بیمارستان حضور داشتم و نه در شادی و جشن این موفقیت شرکت داشتم. چرا؟ چون غیرقانونی ام... لعنت بر جنگ و مهاجرت و قوانین مزخرف...
-
خاطره رابطه گرم
شنبه 6 اسفند 1401 01:38
یادش بخیر. ارتباط با مسعود یکی از جذابترین ها بود.البته فقط از به لحاظ. ولی الان دیگه هیچ ارتباطی ندارم.چندسالی هست که تقریبا ازش بی خبرم.
-
تولد سیدالشهدا...
جمعه 5 اسفند 1401 18:13
سلام بر گرامی ترین شهید راه خدا... سلام بر زادروز تولدشون
-
این روزها...
جمعه 5 اسفند 1401 14:20
چند روزی بود که با سمیه قهر بودم. چون بدون موافقت من رفته بود تهران دفاع دوستش که احتمالا همسرش بشه. شب قبلش زن داداشم با موتور تصادف کرده بود و پاش ضرب دیده بود.خدا رو شکر هلما چیزیش نشده بود. واسه همین ترس به جونم افتاد که نکنه برای سمیه هم اتفاقی بیفته. ولی خب سمیه کار خودشو کرد و رفت. منتظر بودم خودش بیاد جلو ازم...
-
خودش باید می فهمید که نفهمید یا نخواست بفهمه...
چهارشنبه 3 اسفند 1401 00:00
وقتی از ۱۰۰ درصد یک رابطه،طرف ۷۰ درصدش رو فقط به شهوت و لذت خودش اختصاص میده،دیگه انتظاری نیست که اون رابطه ادامه پیدا کنه. رابطه انسانی صرفا جنسی نیست....
-
اینجا میشه صفحه شخصی واقعا شخصی خودم
یکشنبه 30 بهمن 1401 00:43
آهسته و یواشکی میام اینجا.... راحت و بدون دردسر حرفهای دلمو می نویسم.
-
تقصیر خودم بود
جمعه 23 دی 1401 16:30
به خوبی حس می کنم که تبدیل شدم به یک عابر بانک...برای خانواده . برای برادر و خواهر... براحتی پول قرض می گیرند و پس نمیدهند و بعدش برای زنشون کادوی گرون میخرند... اینه شعور
-
کادوی روز مادر
جمعه 23 دی 1401 16:27
دخترک میدونست که خرید کادو برای مامانش هبچ تاثیری بر بهبود رابطه ش با مامانش نمیزاشت...ولی توی دلش تصمیمشو گرفت و فقط واسه دل خودش،کادوی روز مادر رو خرید...و بهش داد... و دریغ از یک تشکر خالی توسط مادر.. البته باید گفت :مادر روانی و بیمار...
-
کادوی تولد به نوه خونواده
جمعه 23 دی 1401 16:25
برای حلما یه کلاه زمستونی خریدم... و یه النگوی خوشگل پلاستیکی...
-
شب روز مادر
جمعه 23 دی 1401 16:23
دیشب کلی مهمون داشتیم و تا ساعت ۳ صبح بیدار بودم. مدت زیادی بود که فضای بیماری خونه رو پر کرده بود و نیاز به یه تغییر مثبت داشتیم. که دیشب اتفاق افتاد.به بهانه روز مادر و البته تولد نوه دوم خونواده.
-
مملکت بدبخت افغانستان
سهشنبه 15 آذر 1401 23:52
به جرات میگم که سفارت کبرای افغانستان در ایران یکی از ثروتمندترین سازمانهای مردمی هست....با این همه مهاجر و مبالغ سنگینی که بابت تمدید گذرنامه ها می گیرند... لعنت به اون مملکت که جز بدبختی و چپاول داخلی هیچچچچچی نداره. لعنت....
-
ازدواج پسر افغانستانی با دختر ایرانی
پنجشنبه 21 مهر 1401 00:42
ازدواج یک پسر افغانستانی با یک دختر ایرانی... نمیدونه درسته یا خیر؟
-
واقعیت
پنجشنبه 7 مهر 1401 00:35
وضعیت ایران هر چی بشه ، شرایط برای بدبخت های افغانستانی بدتر و بدتر میشه....