یاس صبور

حرفهای دل

یاس صبور

حرفهای دل

یه روز سخت خواهرانه ای

جمعه یکی از سخت ترین روزها بود..با حجم استرس بالا برای آماده کردن خواهر،جهت شرکت در اولین مهمانی خانواده همسرش(پاگشا)

طبق روال قبل،از برادران متاهل هیچ خبری نبود..برادر مجرد هم که بی تفاوت تو اتاق خودش ماند...در نتیجه من و مامان دنبال انجام تدارکات بودیم...که خوشبختانه همه چی به خوبی انجام شد.

ولی...ولی به شدت خسته م..خسته از تو قیافه بودن عروسهامون،دوری کردن برادرها از کمک کردن و حامی بودن...

دیروز عصر که رفته بودم پی خرید شیرینی،فقط حرف بانو سمیرا بود که آرومم می کرد...(فقط برای رضای خدا) کمک خواهرم باشم...

دلم آرامشی زیر آسمان آبی میخواد و روی زمینی که بوی نم بارونش بلند شده و بوی یاس پیچیده...


نظرات 2 + ارسال نظر
Baran سه‌شنبه 12 اردیبهشت 1402 ساعت 16:40

به سلامتی و مبارکی،الهی که همیشه شاد باشند و
خوشبختی بسازن

+دست شما،خواهر مهربان و فهیم درد نکنه

ممنونم از محبت تون

صحرا سه‌شنبه 12 اردیبهشت 1402 ساعت 12:51 http://Sahra95.blogsky.com

گاهی جنگیدن مداوم با شرایط به جز خستگی فرسایشی روح، فرصت لذت بردن از حال رو هم از آدم میگیره، چی قشنگتر از پاگشای خواهر کوچیکه در بهترین حالت ممکن با حمایت خواهر مهربون

ممنونم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.