یاس صبور

حرفهای دل

یاس صبور

حرفهای دل

و دوباره غر...

یه عالمه غر دارم..

غر اول :رییس امشب زنگ زده و میگه کار بیمارستان جدید رو میخواد من شروع کنم چون تحربه دارم و...میتونم چم و خم کارو در بیارم...به ناچار قبول کردم ولی تو دلم ناراحتم چون دلم میخواد بابت این موضوع مبلغ بیشتری بگیرم چون شروع کننده م و دارم یک تجربه موفق رو جای دیگه پیاده می کنم...چون اون سه تا همکار دیگه نمیتونن مورد اعتماد رئیس باشند پس من هم به لحاظ کیفی هم به لحاظ سابقه کار باید باهاشون فرق داشته باشم.باید این موضوع رو باهاش در میون بگذارم..منتها خیلی ملایم.

غر دوم:چند روزی هست که از عزیز بزرگوار به شدت عصبانی ام اونم بخاطر رفتارهاش مخصوصا جلوی داماد...که فکر می کنم به خصلت بسیار قوی تحقیرکردنش برمیگرده...طوری رفتار می کنه که انگار از تحقیر کردن دیگران لذت می بره..غافل از اینکه داره آبروی خودش رو می بره...کاش با همه وجودم به این جمله کلیدی عمل کنم:به من چه که اون چطوری داره رفتار می کنه..

غر سوم:,رمضان تموم شد ولی من پوست روحم صاف و زلال نشد انگار

نظرات 2 + ارسال نظر
رضوان یکشنبه 3 اردیبهشت 1402 ساعت 12:21 https://nachagh.blogsky.com/

خودتم گفتی انگار ،پس مطمئن نیستی.پوست روح شما زلال شده انشا اللهالتماس دعای خیر برای من نیز هم.

میدونید بانو...
فکر می کنم اگه زلال میشدم،صبوریم هم بیشتر میشد...بابت دیروز به خودم میگم نباید از کوره در میرفتم...وقت دعوا کلمات و رفتارهایی رد و بدل میشه که خودم آدم رو آزار میده...

ح شنبه 2 اردیبهشت 1402 ساعت 11:05

اون مورد سوم
یعنی قبول شدن عبادتهای شما
التماس دعا داریم

نمیدونم...بعید میدونم...

محتاج به دعام...ممنونم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.