حالم خانواده من خوب نیست....
برای ما خانواده های افغانستانی شرایط خیلی سخت شد....
بخاطر گرونی ها...
خدایا با تمام وجودم صدات می کنم...کمکمون کن
وقتی یک حرکت باعث بروز یک سری رفتارهای اشتباه دیگه میشه....
هزاره ها رو باید از باقی نژادهای افغانستان جدا کرد
جدا از همه فشارها و سختی ها وقتی به واسطه اتفاقات و اخبار تلخ به نعمت بزرگ امنیت و سلامتی خودم و خانواده م بیشتر فکر می کنم ، بیشتر این فکر به ذهنم فشار میاره که من در قبال این سلامتی و امنیت مسئولم.....باید قدردان عملی این نعمت باشم...
ولی نترسم بلکه عمل کنم....پیشرفتم و اهدافم در راستای مفید بودن و حرکت به سمت خدمت به مردم باشه...
پسر عموم امشب اومد خونه مون....از افغانستان....
و برامون تعریف کرد از شرایط سخت اونجا....از وحشی گری های طالبان...و روزگار گرگ صفت اونجا....
و من بیشتر از همیشه ایران و امنیت ایران رو دوست دارم....میدانم سیاست کثیف است....
من به امنیت ایران عمیقأ خداوند رو شاکر هستم....
نمیتونم بخاطر یک سری مشکلات و محدودیت ها منکر این نعمت بشم ....
من کاری به سیاست ندارم....
خون حاج قاسم و فاطمیون و زینبیون و شهدا فقط واقعیت رو بهم روشن می کنه:
لعنت به جنگ....فرقی نمی کنه خون چه کسی با چه تابعیتی و جناحی....مهم نیست....