یاس صبور

حرفهای دل

یاس صبور

حرفهای دل

برای اولین بار...

چند روز پیش با بیماری تماس گرفتم متولد ۷۱ بود و زایمان کرده بود...

خانمی که جواب داد گفت این خانم «رحم اجاره ای»ش بوده و شماره ش از دسترس خارج شده...

با خودم میگم چطور ممکنه یه زن،یه بچه رو داخل شکمش رشد بده و بهش هیچ حسی نداشته باشه(چطور ممکنه؟) و مشکلات  بارداری و زایمان رو تحمل کنه و فقط در قبال این همه فشار جسمی و روحی فقط پول بگیره و بره....

دنیای اطرافمون با اقتصاد کثیف و رو به ضعف،و البته سیاست لعنتی،روزگار تلخی رو رقم زده...

 

و آنگاه که اومد حرف بزنه خورد زمین...

امروز به یه بیمار جراحی ارتوپد زنگ زدم...طفلک جوان هم بود..تا اومد شروع به صحبت کنه صدای جیغ خودش و مامانشو شنیدم و بعدشم تلفن رو قطع کرد...فکر کنم خورد زمین..

دیگه جرات نکردم مجدد زنگ بزنم .....

کنار هر بدی، یه خوبی هست

با همه این شرایط 

همدلی و شنونده قوی بودن رو یاد گرفتم از کجا؟نمیدونم...

شایدم چون اینا هیچوقت نداشته م، ایجادشون کردم..

طوری که رمز موفقیت شغلی من همیناست...

پس خیلی هم اوضاع سیاه نیست.

خاکستریه.

منهای شرایط جامعه البته


سم شناسی

آنچه به عنوان مشاهده گر از سیستم خانواده م دستم اومده این سمها رسیدم:

تحقیر کردن.

مقایسه کردن.

زبان نیش دار.

قضاوت نادرست.

بی احترامی.

دعوای والدین جلوی فرزندان...

سوظن...

قدرنشناس بودن

اینا رو باید خنثی کنم...


بهار زندگی درون من خواهد آمد

یه روزی خلاص میشم از 

دعواهای کثیف خونه.

از دعوای خبیث برادرم.

از جو مسموم خونه..

و رها خواهم شد از تمام منفی های خونه...

یه روزی اختیار تمام زندگیمو به دست میگیرم.

یه روزی...

زیر آسمون آبی و توی یه دشت پر از سبزه و گل با تمام وجودم نفس می کشم و خلاص میشم از دعوا...

یه روزی میشم یه متخصصی که بیمارستان ها دنبال استخدامم باشند...

اون روز ، من برای رئیسم ناز می کنم....

یه روزی موهای سفیدم میشن زینت صورتم نه مزاحم زیبایی ام....

فقط باید صبور باشم و تلاش کنم و به مشکلات نچسبم...