یاس صبور

حرفهای دل

یاس صبور

حرفهای دل

بارون چه حالی به شهر گرممون داد...

امروز خدا بهم دوباره فهموند که هیچوقت تنهامون نمیزاره حتی توی گرمای شدید و حتی بادش داغ هست...

عجب بارون فرستاد..‌

دستت طلا...خدای من..

سپاس از باران

بانو باران ...

وای...

چقدر دلپذیر بود...

خوشبحالتون با اون درختای قشنگ...

پر برکت باد...

وای...دلم خواست کاش همونجا بودم...

منم مطمئنم...

برادر سومی قبلا می گفت.الان خواهر هم میگه:

در و دیوار خونه ما، طلسم شده یه چیزی داره که اذیتمون می کنه...یه روح، یه انرژی بسیار منفی...

کاش خونه رو‌ بفروشیم بریم یه جای دیگه...

تغییر اجتناب ناپذیر ...جای گله گذاری نیست...

خواهر دیگه خواهر قبلی نیست.

حتی طرز نگاهش...

امیدوارم هر چی زودتر خودشو پیدا کنه..

سوپروایزر شدی ولمون کردی نه؟

وقتی یه استاد سوپروایزر میشه فاتحه آموزشش خونده ست.اینقدر که درگیر میشه.

کلاسمون رو با استادی گذاشتن که سابقه تدریسش فقط کمتر از یک ساله.

نمیدونم تعهد و وجدان کجاست.؟

چقدر این دو قلم کم شده....