یاس صبور

حرفهای دل

یاس صبور

حرفهای دل

سوسک پروازی

صبح برای نماز بیدار شدم بعدش که دراز کشیدم حس کردم یه چیزی از رو پام رد شد عینکمو که زدم دیدم یه سوسک بزرگ تندی رفت زیر کمد..

جامو عوض کردم و خوابیدم ناگهان صدای خش خش شنیدم تا پا شدم عینکمو بزنم یه چیز سیاه  پروازی به سمت صورتم اومد جیغ زدم و جا خالی دادم دیدم یه سوسک پروازی بزرگ کف اتاق نشسته...

از فاصله یه متری با ترس که نکنه دوباره پرواز کنه، دمپایی رو سمتش پرت کردم بهش نخورد و رفت لای ملحفه...گوشه شاخکهاش پیدا بود..پیف پاف حشره کش رو با یه دستم و دمپایی با دست  دیگه نگهداشتم که به محض بیرون اومدن همزمان با دو  سلاح نابودش کنم که همین هم شد...

بعدشم جای عبورش از روی پامو با آب داغ و صابون حسابی شستم.هنوزم چندشمه...


نظرات 1 + ارسال نظر
Harold Willis سه‌شنبه 6 شهریور 1403 ساعت 00:04 http://Bluemahya.blogsky.com

وای میدونم تجربه وحشتناکی بوده ولی تصورش خنده داره در عین حال

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.