دیشب گزارش رو در گروه گذاشتم همکارم میگه :ما کل فایل و گزارشات رو زیر و رو کردیم که این گزارش رو پیدا کنیم. گفتم خب چرا از خودم نپرسیدید ...طفلک ازم ترسیده بوده چون قبلا مسئول تحلیل داده مون رو مچ گیری کردم گویا سنگین بوده اثر روی بقیه گذاشته...
گاهی از خودم می پرسم که واقعا چرا دوستانم کم هستند؟؟؟ولی وقتی به عقب نگاه میکنم متوجه میشم تجربه های تلخ ناشی از دوستی های قبلیم منو محتاط کرده...
امروز خواهر کوچک یکی از همین دوستان تلخ رو دیدم که سالهاست دنبال خودش توی فضای مجازی میگردم ولی هیچ خبری ازش ندارم...این آدم بدون من نمیتونست تنهایی به زندگی خوابگاهی عادت کنه.
سلام و احوالپرسی با خواهرش،بهم فهموند که خودش نمیخواد خبری ازم داشته باشه...به دَرَک...
از زمانیکه متاهلین خانواده رو در جریان دقیق تر شرایط قرار دادم گویا کمی بیشتر حواسشون بهم هست البته شایدم توهم زدم.
امروز به پیشنهاد خواهر،باهم رفتیم سینما و یه فیلم دیدیم که فهمیدم:یکی اینکه چقدر ظاهراً خنگ ولی صبورم(یعنی هر چی میشه به سیم آخر نمیزنم که خودمو فدا کنم)دوم اینکه چقدر خوشبختم هنوز..بازم حاضرم قسم بخورم که خدا بهمون خیلی نعمت داد ولی ما نتونستیم شکرگزار باشیم و به جون هم زجر میدیم.
یک دختر خانمی ارتباط ضداخلاقی با یک پسره داشته و الان مامان پسره داره دختره رو به رخ دختر خودش میکشه که اون عرضه داد رفت ...داد ولی تو عرضه نداری بدی و موندی خونه...
و دختره مجبور همچنان تو صورت مادرش نگاه کنه و ...سکوت..
چون دختره دوست نداره ازدواج کنه و بشه یه عوضی مثل مادرش...
دختران مجرد خانه پدری،داستانشون از باقی مجردهای جامعه جداست...
عجب صبری خدا داره
توی این چندروز که دعوا میگذشت سرم تیر میکشید و درد میکرد.اولش فکر میکردم عصبیه ولی الان فهمیدم سینوسهام سرما خورده.دوباره کلاه زمستونی و...