از اوایل تابستون کلاس زبانم سه روزه شد و تکالیفمون هم بیشتر.همین باعث شد ساعات کاریم کمتر بشه و کارام تلنبار...
الان دارم روزی ۲ ساعت بیشتر میکنم تا جبران کنم.
دارم دلزده میشم از کلاس زبانم...ولی میدونم فعلا تنها ابزاری که ممکنه آینده مو بهتر کنه همین زبان هست.
از کارم عقبم چون ساعات کلاسم زیاد شده...
ساعات کار رو افزایش میدم تا زودتر جبران بشه...
به کمک خدا
تقریبا حروم خوری یا کم فروشی جزو زندگی مردم شده.
هفته پیش وقت مشاوره داشتم ولی خواب موندم و انجام ندادم ولی بهم گفتند باید مبلغ ویزیت رو حتما واریز کنم علیرغم عدم شرکت.
اون روز ماشین اینترنتی گرفتیم برای سفر مقصد ۳ ساعته رو ۴ساعت و نیم رسوند و در نهایت مبلغ مازاد جهت استفاده از کولر رو هم گرفت.
کلاس زبانمون دوجلسه ش کنسل شده بود و حالا که به آخر ترم رسیدیم نمیخوان جبرانی بزارن.....
بعد اینجوریه که برکت کلا از زندگیهامون میره...
دفترلغتم که ۱۰۰۰ تا لغت داشت جا موند تو همون تاکسی....
بعد از چند روز گرمای بسیار شدید،دو روزی هست که هوا خنکتر شده .دیشب که از سرما بیدار شدم و پتو پوشیدم.
خدایا شکرت....
دلم میخواد یه دیوار دور خودم بکشم و اجازه ندم کسی بهم نزدیک شه.
حس می کنم دارم به همه سرویس میدم...
نمیخوام بسه دیگه سرویس دهی...