یاس صبور

حرفهای دل

یاس صبور

حرفهای دل

تعطیلات کوفتی

از یک هفته پیش آتیش دوباره به پا شده...عزیز دل قاط زده و به همه یه دور...

مناسفانه این دو روز تعطیلات رو اصلا نتونستم استراحت کنم.صحبت با خواستگار اجباری هم به شرایط بد اضافه شده بود....در نهایتم همونی که از اول گفته بودم،شد...

بابا...من با دو تا بچه کوچیک از یه زن دیگه چطور میتونم زندگی کنم؟

واقعا تو چی فکر کردی در مورد من؟فکر کردی اینقدر بدبختم و به هر شرایطی راضی میشم ؟یا اینکه دلت سوخت و میخوای از خونه نجاتم بدی...من که نمیخوام از چاله در بیام بیفتم تو چاه...

حس می کنم چقدر تنهام ....البته که خیلی تنهام...ولی قوی...

میلاد نور

سلام بر شما.

دنیا به تولد یا ظهور یک نور دیگه احتیاج داره.


جهنم در خانه

....یه شیطان عوضیه...

در قالب آدم و در نقش مقدس....ولی یه شیطانه...

یکی از علتهای ناخودآگاهی که نمیخوام ازدواج کنم اینه که نسبت به خواهز کوچکم انگار حس مادری داشتم و یا بخاطر شرایط خونه مدام حمایتش کردم و بخاطرش دعوا کردم...

فقط میدونم عجب صبری خدا داره...

تا حالا یا من باید یه چیزیم میشد یا اون

کار سنگین و صبر طلب من

اوایل تابستون تقریبا یک ماهی شد که کارکردم کم شده بود چون کلاس زبانم ساعات و تمارینش بیشتر شده بود.

حالا هر چی تلاش میکنم نمیتونم جبران کنم ..تعطیلات از یه طرف قطعی برق از طرف دیگه...فقط شانس آوردم رئیسم توبیخم نکرده تا الان...

تنهام ...باید باور کنم

قبلا نوشته بودم که کلینک روانشناسی که باهاشون ویزیت میشدم هزینه جلسه ای که نتونسته بودم شرکت کنم رو ازم گرفت...یه جورایی حالم بد شد چون فکر میکنم پول زور ازم گرفتند.

روانشناسم هم ۳هفته بار پیامهامو چک میکرد ....

من اگه الان با تمام سختی های جهنم خونه داره زندگیمو ادامه میدم یکیش بخاطر روان درمانیم هست ولی قبلا فکر می کردم روان درمانگر حتما و همواره حمایتگرم هست و هرگز تنهام نمیزاره در حالیکه در واقعیت اینگونه نیست...

هر کسی پی زندگی خودشه....هیچکسی واقعا دلسوز نیست...

پس من تنهای تنهام....وقتی باور کنم که در دنیا تنهام با همه وجودم پا میشم...و واسه زندگیم تلاش کامل میکنم...