هر چی زودتر گورمو گم کنم و تو بشین و فقط به آنچه در مورد میخواستی بشم فکر کن....
و اونموقع بشین و به حال خودت گریه کن...
من تمام حس سمی تو رو میفهمم
حالم ازتون بهم میخوره.
خدایا تو که داری میبینی ما نمیتونیم از نعمت وجود همدیگه استفاده کنیم و مدام باهم درگیریم لطفا خواهشا هر چه سریعتر منو ازین خونه در کن شاید دوری باعث محبت و الفت بین مون بشه. اینا منو اسیر میخوان...میخوان مثل خودشون در بیارنم
هفته پر باری داشتم.
امتحان و پروژه زبانم.
پرداخت خمس و کفاره روزه های قضام
سفارش لباس به خیاط.
نشخوار فکری یعنی در مورد یه اتفاق همش فکر کنی و هی تکرارش کنی که چرا اینطوری شد و تو چرا این حس رو داری...
یه بخشیش به خودکاوی برمیگرده ولی بقیه ش خیلی بیخودیه...
امشب به کارم ایراد فرعی گرفتند ولی بهم برخورد.و بغض کردم.من برای کارم ارزش قائلم و انرژی زیادی هم میگذارم براش...ولی بقیه قیافه میگیرن ...
باید از پرسشگر تبدیل بشم به مشاور...
راهش چیه؟
مطالعه مطالعه مطالعه
یه روزی میشم مشاور در امر کارم...
چقدر دلم تشویق و تائید میخواد.