همیشه وقتی به ماه رمضون میرسم ذهنم به این نتیجه میرسه که
خدا خیلی قشنگ برنامه راهبردی عبادت و پاکی روح رو برامون چید.از ماه رجب زمینه آمادگی ایجاد میشه بعدش شعبان و نهایت رمضان.
شبهای قدر و دعاهاش این استراتژی رو دقیقتر میکنه و به خودمون فرصت میده که برای تعیین سرنوشت مون به فکر باشیم و تقاضا مند باشیم نه منفعل....
و خصلت مهربانیش،بیشترین صفتی که به رخمون میکشه که هرگز
ناامید نشیم از او...
تشکر خدا
امشب ناگهان ذهنم رفت سمت یادآوری خاطرات تحصیلم در واقع دوران تحصیل و مشکلات خاصم...وقتی یادم میاد هنوزم گریه می کنم بابت دردهای اون روزها سختیهای وحشتناک و البته کمک ها و حمایتهای واحد مشاوره دانشگاهم...و به خودم میگم من چطور زنده موندم تا الان....چطور دوام آوردم....یعنی واقعا قهرمان زندگی ام هستم با اون سختیهایی که بهم گذشت....خدا رو شکر که گذشت....
و اقعا آیا تحمل سختی ها از سختی پیشرفت ،سختتره؟
چطور ممکنه جان داشته باشی که تحمل کنی ولی برای پیشرفتت نتونی تلاش کنی؟بله تفاوت این دو سر تغییر هست و تجربه جدید به دست آوردن.
پیشرفت یه جور تجربه جدید به دست آوردن هست.
فکر می کنم واقعا لازمه گاهی به عقب برگردیم و یادمون بیاد چی بودیم و الان چه وضعی داریم تا باور کنیم واقعا عرضه داشتیم که تا اینجا رسوندیم خودمونو.پس عرضه خواهیم داشت از اینجا خودمونو نجات بدیم بریم جلوتر...
خدایا
سال دیگه این موقع نباشم
یا به بهترین حالت ازین جهنم رفته باشم
عزیزان دل بمونند و نفرین هاشون و البته دعواهاشون
بهترین حالت چیه؟نمیدونم خودت میدونی
پریشب روانشناسم (که آنلاین باهاش کار می کردم)پیام گذاشت که دیگه کار نمی کنه و..برای یک آن، همه چیز برام ایستاد و بغضم ترکید...یه لحظه دقیقا حس کردم تنهای تنهای تنهام....هیچکسی رو ندارم...
واقعا هیچکسی رو ندارم جز خداوند و خودم.
یک آن به خوبی حس کردم که تنها راه نجاتم خودم هستم...
هیچکسی رو ندارم.
همیشه از بازی های کامپیوتری و موبایلی فاصله می گرفتم و بهشون علاقه نداشتم چون حس می کردم عجیب تلف کننده وقت هست.چند روز پیش بعد از سالها رفتم سراغ بازی موبایل ....و دوباره به همون نتیجه رسیدم.فقط برای مواقع خاص برای گمراه کردن ذهن خوبه...