بعد از چند روز گرمای بسیار شدید،دو روزی هست که هوا خنکتر شده .دیشب که از سرما بیدار شدم و پتو پوشیدم.
خدایا شکرت....
دلم میخواد یه دیوار دور خودم بکشم و اجازه ندم کسی بهم نزدیک شه.
حس می کنم دارم به همه سرویس میدم...
نمیخوام بسه دیگه سرویس دهی...
توی همین هفته شلوغ،یه شب خوابیدم به حدی خسته بودم که وقتی بیدار شدم فکر کردم عصره و با کلی اضطراب نشستم سر کارم...
آسمون روشن بود و فکر کردم داره غروب میشه...که ناگهان از رختخواب پهن بقیه متوجه شدم صبح زوده...
فکر کنم جان از بدنم رفته بود و به دستور خدا دوباره برگشت.
حس عجیبی بود
به شدت خسته م.
هم تکالیف زبانم زیاد شده هم کارم عقبه.
کلا درگیرم.
فردا هم مهمون داریم دیگه بدتر
این هفته وقت روانشناسم رو نرفتم چون خواب مونده بودم.شبش منشی بهم پیام داده که حق ویزیت رو واریز کنم.
واسه چی ؟
مگه من وقت دکتر می گیرم و نمیرم باید حق ویزیت رو بدم؟
میگه قانونه...میگم این چه قانونیه که مشتری خبر نداره؟
منم پرداخت نکردم.
درسته بیمارم ولی خر نیستم