توی همین هفته شلوغ،یه شب خوابیدم به حدی خسته بودم که وقتی بیدار شدم فکر کردم عصره و با کلی اضطراب نشستم سر کارم...
آسمون روشن بود و فکر کردم داره غروب میشه...که ناگهان از رختخواب پهن بقیه متوجه شدم صبح زوده...
فکر کنم جان از بدنم رفته بود و به دستور خدا دوباره برگشت.
حس عجیبی بود