یاس صبور

حرفهای دل

یاس صبور

حرفهای دل

تعطیلات کوفتی

از یک هفته پیش آتیش دوباره به پا شده...عزیز دل قاط زده و به همه یه دور...

مناسفانه این دو روز تعطیلات رو اصلا نتونستم استراحت کنم.صحبت با خواستگار اجباری هم به شرایط بد اضافه شده بود....در نهایتم همونی که از اول گفته بودم،شد...

بابا...من با دو تا بچه کوچیک از یه زن دیگه چطور میتونم زندگی کنم؟

واقعا تو چی فکر کردی در مورد من؟فکر کردی اینقدر بدبختم و به هر شرایطی راضی میشم ؟یا اینکه دلت سوخت و میخوای از خونه نجاتم بدی...من که نمیخوام از چاله در بیام بیفتم تو چاه...

حس می کنم چقدر تنهام ....البته که خیلی تنهام...ولی قوی...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.