این روزها،برنامه عروسی خواهر مطرحه و رفتنش خونه خودشون....
در حالیکه همه خانواده میدونن شوهرش تندخو هست و اشک خواهر رو درآورده.
به قول و قرارها عمل نشده و همه حتی خود خواهر هم میخواد که بره سر زندگیش...
و حس دلسوزی من و نگرانیهام به عنوان دخالت مطرح شد و محکوم شدم.
و الان تنها حسی که دارم حس احمق بودنه که خواهرم با رد شدن خرش از پل با رفتارش بهم القا کرد.
و اینکه خودم چقدر احمق بودم و نگرانی خواهر عمق وجودم رو اذیت می کرد و اینکه برای چندمین بار به خودم تذکر میدم که :خفه شو برای همیشه....دیگه هیچ اظهار نظری نکن.هر کسی خودش بهتر میفهمه.