امروز از صبح مشغول تمیزکاری خونه بودم و چون تنها بودم ناهار هم خودم پختم.خسته شده بودم ولی حتما میخواستم پیاده روی قبل از غروب رو برم.چون در طول هفته همش خونه م واقعا دلم برای آفتاب و آسمون آبی تنگ شده.
نیمساعت پیاده روی تند و بعدش آهسته...دو تا از کارهامو انجام دادم و برگشتم خونه...شب هم لباسهامو شستم.کلا امروزم به فعالیت گذشت...
وقتی جمعه ها تنهایی میرم بیرون، بیشتر از همیشه احساس تنهایی سراغم میاد.خواهر رفته و من از عمق دلم تنهایی رو حس می کنم.
هر چی دوست داشتم همشون تهرانند. میخواستم این هفته برم دیدنشون ولی حال نداشتم.واقعا تنبلی م اومد.
این تنبلی همه ابعاد زندگیمو میگیره اگه حواسم نباشه.
باید بگردم و دوست پیدا کنم:از کلاس زبانم یا اینکه برم باشگاه...
دنبال محیط های شلوغ باید باشم.
روزی زندگیم اون کیفیتی رو خواهد داشت که خودم دلم میخواد.مادی و معنوی...
رویکرد حل مسئله .