در مورد خانواده خواستگار خواهر هیچکدام از اعضای خانواده نگران نیستند.
خواهرم که رفته توی جلد فانتزی هاش لباس و آرایشگاه و...
پدرم که فقط جذب خوبیهای خانواده طرف شده.
برادرها هم پی زندگی و زن خودشونن.
مادر هم که دیگر هیچ...
این وسط فقط من موندم و یه دنیا ترس و نگرانی منطقی...
دلم برای خودم می سوزه...
یکی نیست بگه :به تو چه زندگی خواهرته...
و من بگم:درسته ولی من این خواهر رو با حس مادرانه حمایت کردم....حتی به لحاظ اقتصادی
ولی خو تا وقتی بدنت هنوز سالمه و روانت هرروز فکر خودکشی نی و درگیری پیدا نکردی با خودت حق نق زدن نداری
البته بعدشم نداریا
ولی قبلش اصلا نداری
اره
مخصوصا ک اسم خواهرتم سمیه اس
اره...
الان فقط از حرص خوردنت سکانس سمیه نرو ابد و یک روز میاد جلو چشمم
واقعا؟