یاس صبور

حرفهای دل

یاس صبور

حرفهای دل

دلم از شدت نگرانی سنگین شده....

در مورد خانواده خواستگار خواهر هیچکدام از اعضای خانواده نگران نیستند.

خواهرم که رفته توی جلد فانتزی هاش لباس و آرایشگاه و...

پدرم که فقط جذب خوبیهای خانواده طرف شده.

برادرها هم پی زندگی و زن خودشونن.

مادر هم که دیگر هیچ...

این وسط فقط من موندم و یه دنیا ترس و نگرانی منطقی...

دلم برای خودم می سوزه...

یکی نیست بگه :به تو چه زندگی خواهرته...

و من بگم:درسته ولی من این خواهر رو با حس مادرانه حمایت کردم....حتی به لحاظ اقتصادی


نظرات 3 + ارسال نظر
بردیا جمعه 19 اسفند 1401 ساعت 06:31

ولی خو تا وقتی بدنت هنوز سالمه و روانت هرروز فکر خودکشی نی و درگیری پیدا نکردی با خودت حق نق زدن نداری
البته بعدشم نداریا
ولی قبلش اصلا نداری

بردیا پنج‌شنبه 18 اسفند 1401 ساعت 23:25

اره
مخصوصا ک اسم خواهرتم سمیه اس

اره...

بردیا پنج‌شنبه 18 اسفند 1401 ساعت 22:49

الان فقط از حرص خوردنت سکانس سمیه نرو ابد و یک روز میاد جلو چشمم

واقعا؟

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.