مراسم تولد برادرزاده دوشنبه ۱۱ تیرماه برگزار شد.
مثل همیشه نگاه و رفتارهای بالا به پایین خانواده زن داداش و خودش در جمع هانواده ش،همراه با سکوت سنگین و بی تفاوتی من پیش رفت...
پولدار بودن و شرایط مالی مناسب دلیل این گونه غرورشون هست.
البته که قطعا خانواده ما هم مشکل برخورد مناسب با دیگران را داره.ما بلد نیستیم محبت و قاطعیت و عزت نفس رو در جای خودش حفظ کنیم.
برای همین اینگونه رفتارها اتفاق میافته.
امروز توی گرما و ۴ بار صف بانک ایستادن و آرزوی مرگ کردن..
تنها یه چیز برام خنده دار بود...یکی از مشتریا با موتورش امده بود داخل بانک و موزیک بندری گذاشته بود(ضبط صوت موتورش عجب کیفیتی داشت)و به قول خودش داشت به پرسنل توی یه روز شلوغ، انرژی مثبت میداد...معاون و رئیس هم هیچی نمیگفتن....
حال داد...
امروز دوباره رفتم بانک برای حل مشکل حساب بانکیم...
کاش قانون میفهمید که من متولد اینجام،بزرگ شده همینجام، دانشگاه رفته همینجام..
من متولد اینجام...منو از بقیه اتباع جدا کنید...
پدرم در اومد دیگه...
خاک بر جنگ،مهاجرت، قانون خون
امروزم تقریبا مشغول بودم .کارهای فیزیکی عقب مونده ،و کمی انجام امور مهمتر...باید مغزمو عادت بدم به عمل به اولویت ها.